جدول جو
جدول جو

معنی گوک مار - جستجوی لغت در جدول جو

گوک مار
اهرم بالابرنده ی چوبی، محل نگهداری گوساله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کشیش پروتستانی است که از سال 1563 تا 1614 میلادی زندگانی میکرد و یکی ازرهبران سرسخت کالیونیسم و مخالف آرمینیوس بوده است، و پیروان عقاید وی را ’گوماریست’ نامیده بوده اند
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ)
دهی است از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس. واقع در خاور جاسک و 10000گزی جنوب راه مالرو جاسک به چاه بهار است. جلگه و گرمسیر و سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از چاه و محصول خرماو شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. پاسگاه گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ / لِ)
هرچیز که دارای سر تیز باشد. (ناظم الاطباء). که سری تیز و باریک دارد
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 190000گزی جنوب خاوری کهنوج سر راه مالرو رمشک به گابریک. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گونه ای است از تیره کاکتوس ها که برحسب شکل به نامهای مختلف نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 129)
لغت نامه دهخدا
چراننده ی گاو در صحرا
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله
فرهنگ گویش مازندرانی
مادر بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پیچک از نوع گل شیپوری، پیچک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
مادرشوهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گاو سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
پشته ای از شاخ و برگ درخت جهت تغذیه ی گوساله
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسمانی که با آن گوساله را بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
دو قطعه چوب کوتاه و بلند مربوط به بازی الک دولک
فرهنگ گویش مازندرانی
مادربزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون در، چوبی که در ساخت کلون در به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که زیاد می گوزد
فرهنگ گویش مازندرانی